نيكانيكا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره

پرستوي روياهاي ما

دلتنگیهای مادرانه

میدونم که دل تنگ میشم برای این روزها... برای این لحظه هایی که دارند تند تند میان و میرن و کودکی تو رو با خودشون میبرند. دلم میخواد تک تک روزهای با تو بودن حک بشن تو ذره ذره وجودم. میترسم یه وقت لحظه ای رو جا بذارم و دیگه فرصت برگشتن نداشته باشم. عشق نازنینم دلم تنگ میشه برای اون وقتهایی که سرت رو روی شونم میذاری و محکم بغلم میکنی و بعد هم بدون اینکه ازت بخوام بوسم میکنی...دلم میخواد جای بوسه هات تا ابد روی صورتم باقی بمونه. وقتی بغلت میکنم، یه نفس عمیق میکشم و هزار بار میبوسمت تا عطر خوب تنت تو ذهنم بپیچه و واسه همیشه جا خوش کنه.... لحظه هایی که پاهای کوچیکتو دراز می کنی و بهم می گی مامان بخواب و برام لالایی می خونی اخ که چقدر این خو...
27 مرداد 1394

برگشت از مهدکودک

نازنین دخترکم موقعه برگشت از مهد کلی مشکلات داریم شما دستور میدی مامانی هم باید اطاعت کنه امروز هوس کردی تاب بازی کنی روز بعد هوس می کنی الکلنگ بازی کنی. عشق باهوشم خودتو جلو و عقب می کنی تا الکلنگ تکون بخوره عاشق اون چشای شیطنت بارتم لباس تنت کار مامانیه که برای عید 94 دوخته بود اولین لباس بعد از سالها دور از خیاطی کردن اگرم که خانمی هوس کنند باید کنار در مهد بشینن و نان میل کنند مامانی هم باید منتظر بمانند که نان خوردن شما تمام شود عکس روی دست و صورتت کار خاله اختر مربی خوب مهدکودکه گهواره شادیه نگاه کردن به مورچه های تو باغچه های پیاده رو یکی دیگه از تفریحات نیکا خانمه بالا...
18 مرداد 1394